جدول جو
جدول جو

معنی گرین گن - جستجوی لغت در جدول جو

گرین گن
کسی که به بیماری گر مبتلا می باشد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرین گل
تصویر زرین گل
(دخترانه)
آنکه چون گلی زرین زیبا و درخشان است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گردن زن
تصویر گردن زن
آنکه یا آنچه گردن کسی را با شمشیر قطع کند، میرغضب، دژخیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریه گر
تصویر گریه گر
گریان، کسی که گریه کند و اشک بریزد، اشک باران، گرینده، گریه ناک، گریه مند، اشک ریز، اشک فشان، باکی، اشک بار
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
شهری از آلمان که در ناحیۀ باده وورتمبرگ و در کنار کوههای ژوراسوآب واقع شده و دارای 37800 تن جمعیت است. این شهر دارای صنایع نساجی و شیمی است
لغت نامه دهخدا
(گَ تَ)
عنکبوت را گویند و گره تن هم آمده. (آنندراج). رجوع به گره تن و کارتن و کارتنک شود
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری گُ)
دهی از دهستان خدابنده لو است که در بخش قیدار شهرستان زنجان و هیجده هزارگزی جنوب خاوری قیدار واقع است و 516 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گِ وِ)
قصبه و اسکله ای است در منتهای جنوبی خلیج گرین بی که دارای 10000 تن سکنه است. نصف اهالی آن را مهاجران فرانسوی تشکیل می دهند. مردم آن به زبان فرانسه و انگلیسی سخن می گویند. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(گِرْ یَ / یِ گَ)
گریه کن. گریان:
قهقه و های های ساخته جفت
خنده پرداز و گریه گرمائیم.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ تَ)
رجوع به گران جسم شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ خوا / خا)
سیاف که در عرف حال جلاد گویند. (آنندراج) :
خاک همان خصم قوی گردن است
چرخ همان ظالم گردن زن است.
نظامی.
چنان زد که از تیغ گردن زنش
سر دشمن افتاددر دامنش.
نظامی.
تو نیز ار نهی بار گردن ز دوش
ز گردن زنان برنیاری خروش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گینْ یُ)
جوونی پیترو. ویولن زن و آهنگ ساز ایتالیایی که به سال 1702 در تورن به دنیا آمده و در سال 1774 درگذشت. گین ین با موسیقی فرانسه در دوران سلطنت لویی پانزدهم وابستگی پیدا کرد و استعداد فراوانی در ساختن سوناتها و کنسرتها نشان داد
لغت نامه دهخدا
(گَ سَ)
شهری است از پروس (هانوور آلمان) ، دارای 47000 تن سکنه و دانشگاه آن مشهور است
لغت نامه دهخدا
تصویری از گردن زن
تصویر گردن زن
جلاد
فرهنگ لغت هوشیار
گریز گاه: من که در شهر بند کشور خویش بسته دارم گریزگه پس و پیش... (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه جسمی گران دارد گران تن، وزین سنگین، کسی که گرانیی در جسم او بر اثر بیماری پدید آمده
فرهنگ لغت هوشیار
گریه کن گریان: قهقهه و های های ساخته جفت خنده پرداز و گریه گر ماییم. (ظهوری)
فرهنگ لغت هوشیار
خیلی بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی
نام ارتفاعی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
محل گذاشتن سر به هنگام استراحت، زیر سری بالشت
فرهنگ گویش مازندرانی
رودخانه ای است که از کوه های ابر، تخته زمین سرخان و کلب درویش.، رودخانه ای است که از کوه های ابر، تخته زمین سرخان و کلب درویش
فرهنگ گویش مازندرانی
روکش، روانداز، مرتفع ترین قسمت ساختمان که با چوب پوشیده
فرهنگ گویش مازندرانی